سلام خدمت دوستان
اینم گزارش سفر ما به اردبیل
البته این سفر فقط یه قسمت کوتاه دوچرخه سواری داشت اما من کل قصدم دوچرخه سواری بود که این سفر رو با خانواده رفتم وگرنه حالش نبود

صبح با صدای برادرم بیدار شدم که پاشو بریم اردبیل
من یکم مِن و مِن کردم و گفتم به شرطی که لئو رو هم بیارم و بالاخره با
بازکردن لئو از همه قسمتها تو صندوق عقب و بصورت کاملا حرفه ای رفتیم
موقع رفتن یک عکس از حومه شهر زنجان گرفتم از داخل ماشین در حال حرکت
قرار شد ما به روستای مادری بریم به نام "ب
وسجین"
بریم که دایی های بنده یه خونه روستایی اونجا دارن خاطرات کودکی زیادی
اونجا دارم از سگ نگه داشتن و خونه گلی درست کردن و اسباب بازی و دعوا کردن
با بچه های روستا و فروش دزدی گندم های دایی

درست کردن کلبه درختی و .... واقعا همین الان دلم رفت واسه اون زمان....هـــــــی

خلاصه ساعت 7-8 بود رسیدیم به روستا و رفتیم اونجا یه دلی از عزا دربیاریم و میدونستم شام و ناهار تو روستا کم کمش جوجه کبابه...
حدسمم درست در اومد و جوجه کباب بود و بعد از حال و احوال پرسی یه آتیش حرفه ای درست کردیم و صحبت کنار آتیش تا برای کباب آماده بشه