گزارش دوچرخه سواری بوستان جوانمردان - پارک پردیسان - برج میلاد 92/10/2
سلامی دوباره خدمت بروبچ عزیز پاتوق....
خوب طبق برنامه ریزی با دوستان قرار شد برنامه شروع از بوستان جوانمردان به پیست برج میلاد باشه...
صبح من با 15-20 دقیقه تاخیر بخاطر پیدا کردن کتونی که آخر سر هم پیدا نشد....دیر رسیدم به کاوه و شروع کردیم به حرکت...هوا یه کمی سرد بود...اما نه مثل جمعه...
خلاصه خودمو رسوندم به کاوه و قرار بود ساناز خانوم هم تو بوستان جوانمردان صبر کنه تا ما بهش برسیم...با کاوه تماس گرفته بودن و گفته بودن من بوستان جوانمردان منتظرتونم...
هنوز بدنم گرم نشده بخاطر بدقولی شیب سختی رو تند تند رکاب زدم که نفسمو برید....اما رسیدم به کاوه گفتم حرکت کنیم که برسیم....
نمیدونم دقیق فکر میکنم 1-2 نفر از آقایون هم قرار بود بیان که مثل همیشه دوستان لطف داشتن و نه خبری از کنسلی دادن و نه خبری از اومدن....ما هم لنگ در هوا....

کیلومتر رو هم صفر نکردم...یعنی هر کاری کردم نشد...بیخیال شدم....از خونه نگاه کرده بودم تقریبا 28.8 بود
رسیدیم به بوستان جوانمردان....بلهههههههه




پیست رو رفتیم و قرار بود از در سمت حکیم ساناز خانوم به ما ملحق بشه....

چندتا اسب داشتن تو چمنا چرااا میکردن
میچریدن.......

دیدم فرار کردن پیش دوستاشون

با تماس کاوه با ساناز خانوم متوجه شدیم ساناز خانوم اونطرف پیست رفته و قرار گذاشتیم جلوی سینما سه بعدی (فرا سینما)


دیدم....اِههههههه چندتا زرافه دارن تو چمنا چریدن میکنن


هر چی گفتم کاوه ، کاوه زرافه....اما کاوه جواب نداد...اونقدر صداش زدم دیدم یه کاوه دیگه جواب داد بهم

این دربی که از سمت حکیم میاد....اون طاوس هم خواب بود....ما هم بیدارش نکردیم...

ماشالله به بچه های این مرز و بوم...صبح روز تعطیل برای ورزش اومده بودن....

البته درس خون ها هم همیشه هستن دیگه
ما که نیستیم 

ساناز خانوم رسید و کمی صحبت و احوالپرسی که زیاد هم صمیمی نبود...بالاخره دیدار اول همیشه اینطوری میشه....حرکت کردیم به سمت همت....


آقا ناصر کجایی که کل کل کنیم با هم....مرد مومن کل میندازم باهات
عکاسی روی دوچرخه حاجیت رتبه داره 
افتادیم تو همت....




و اینم تبلیغ اضافه کردن جمیعت که خیلی بحث داره که نمیشه اینجا گفت.....آقا صابر کجایی که این عکسو تفسیر کنی با هم لذت ببریم....فیض بوقمونم تعطیله نمیشه رفت که اونجا یه حرکاتایی بزنیم....چون دوچرخه داشت گفتم بگیرم....

کیلومتر چی میگفت؟؟؟ تا اینجا 12 کیلومتر اومده بودیم

گفتیم همش عکسا از پشت شد یه عکس هم بریم از جلو بگیریم....

کاوه هم از ما عکس گرفت...



هوا اونقدر کثیف بود دوربین نمیتونست رو برج میلاد فوکوس کنه....
کلی جلوتر....

رسیدیم به بوستان پردیسان....خواستیم ببینیم شاید زیر گذری ، راهی ، میانبری ، shortcut چیزی داشته باشه واسه پیست برج میلاد
نه نبود....اما یه ماشین کنترلی دیدیم...یه RC کار خسته....

خدا هیچ بنی بشر و حتی هیچ موجودی رو جوگیر نکنه.....الهی امین....

بعد این صحنه یه گاز عمیق داد به ماشین رفت 50 متر جلو و چپ کرد و یه تکیه اش شکست....خدایا به این جوگیران عنایتی ویژه و Super Saloon فرما....
وقتی دیدیم راهی نیست به پیست برج رفتیم از اتوبان و مسیر اختصاصی برج میلاد....

که رفتیم اونجا....یه خوش آمدید ، اهلا و سهلا ، Welcome اونجا بود....اما به ما تعارف نکردن....

فقط اندازه قمقمه ها آب دادن بهمون و نگهبان درد و دل میکرد....من جمعه و تعطیلات و عاشورا ، تاسوعا ، اربعین ندارم....زن و بچمو درست نمیبنم....ما هم با تشکر خداحافظی کردیم....
خیلی جالبه روزای تعطیل چیزای تفریحی هم تعطیله....البته ما تفریح نمیکردیم که ورزشی - تفریحی بود....حالا نمیخوام بحث رو کش بدم اما چون مناسبت مذهبی هست نباید ورزش کرد؟!!
برگشتیم و گفتم اینطوری شده بریم بوستان پردیسان دیگه....

کاوه بعد از سر بالایی داشت یه استارت میزد و ساناز خانوم هم بنده خدا تمریناتش کم بوده و کمی خسته شده بود....

رفتیم بوستان پردیسان و یه پیست کنار پیست پیاده روی داشت....که مثل اینکه برعکس بود....رفتیم جلو و من دیدم یهو 700-800 متر جلوتر افتادم....
دیگه تو پیست میدیدم آدم هست با سرعت میرفتم مردم برن کنار....تا لحظه آخر میدیدی نمیرفت کنار....میدید که داره میخوره بهش میکشید کنار....
نمیدونستن با چه کله شقی طرفن....
با کاوه کلی در مورد فرهنگ اینکه آقا اینجا پیست دوچرخه اس صحبت کردیم....اما گفتم راهی جز راه زور نداره....همون که با سرعت بری روشون....
ماشالله مردم ما عادت دارن.....به اینکه بزور کاری رو ازشون بخوای....
خلاصه عکس اجتماعی شد....

این از این یکی هم بهتر.....

ظاهر گول زنکی داره این یه قسمت 100 متر میری جلو مردم فقط تو پیست دوچرخه ان....

بچه ها دیگه بعد سربالایی خسته شده بودن و یه جا وایستاده بودن ، گفتم بیاین بالا صندلی داره...منظورم همون نیمکت بود
پرسون پرسون هیچ بوفه ، دکه ، سوپر مارکت و از این قبیل پیدا نشد که نشد....کاوه هم گرسنه بود اساسی...منم بدم نمیومد یه دلی از عذا دربیارم ....
البته همیشه اینطوریم.....
اومدن بالا و برای ریکاوری و سرویس بهداشتی و عکاسی....

خلاصه صفایی که دوربین کامپکت داره....1000 تا لنز و دوربین حرفه ای ندارن...

عکاسی شروع شد....برای مسابقه هم چون نه گل و گیاه قشنگی پیدا کردم فعلا عکسی نگرفتم...



کاوه اما برای مسابقه یه سوژه پیدا کرد....

اینم فلبداهه گرفتم....
خلاصه من نشون دادم که درسته فوجی رو نمیپسندم اما حاضرم وسط کادر دوربینم باشه


رسیدیم بخش حیات وحش که حیوانات بدبخت رو انداختن تو قفس...دیگه خدایی عقاب تو قفس میشه مثل مارمولک تو بطری....اون عقاب پایینی بی تاب بود....هی میرفت اینور و اونور....

جالبی اینجا بود کنارشون قفس خرگوشها بود.....فکر کنم این حیوونارو میخوان سکته ای کنن یا هم زیست....


و اینم یه قفس عقاب دیگه که اونم کنار قفس خرگوش ها بود....دوتا قفس عقبا وسطشون قفس خرگوش....
مسئول اونجارو کی به من نشون میده؟؟؟؟؟

قفس اردک ها ، غاز و قو و ....


این آبنمایی که آب نداشت....
و عمو جغد شاخ دار....

جوجه شاهین که بدبخت براش گوشت چرخ کرده انداخته بودن....اصلا یه حس عجیبی تو نگاهش بود....

پیست رو ادامه دادیم....

و از طرف دیگه پیست رفتیم به سمت خروجی پارک از طرف همت....
افتادیم تو همت غرب

و دیدم وسط اتوبان این اسب ها چیکار میکنن...

دیدم بلهههه دارن فرفره بازی میکنن
با اجازه کی نمیدونم 

سر خروجی ستاری با ساناز خانوم خداحافظی کردیم...البته ایشون خیلی بیشتر از توانشون رکاب زدن...واقعا خسته نباشید میگم بهشون....
و عذر خواهی میکنم اگه یکم برخوردهامون صمیمی نبود بالاخره بیشتر با آقایون دوچرخه سواری کردیم و دیدار اول بود....
انشالله تو این تمرین ایشون از ما دلخوری نداشته باشن و اگه بوده مارو ببخشن....و تمرین های بعدی هم اگه دوست داشتن با ما بیان....
با کاوه ادامه دادیم یه جا کاوه رفت لاین دیگه که خیلی ضرر کرد....همش خروجی و شلوغی بود....اما من با رد کردن یه خروجی....
کاوه تو این عکس تو فکر اینه که چطوری رد شدم اونور و علی رو خفه کنم


کاوه دید من دارم عکس میگیرم و از نیتش با خبرم ، خندید....
از این خنده ها 

دیگه داشتیم به محل نزدیک میشدیم....

عکسایی که کاوه از من گرفت....



رسیدیم به نزدیک خونه کاوه و خداحافظی با کاوه و برنامه ریزی برای جمعه که قرار شد تو سایت هماهنگ بشیم...

و رسیدم خونه و عکسی از کیلومتر شمار....

خلاصه این تمرین هم تموم و شد و ما یاد گرفتیم از جایی نریم که بوفه نباشه....
مدت زمان تمرین : 4:12:00 تقریبی
مدت زمان رکاب زدن : 2:56:04
مسافت طی شده : 42.3km
بیشترین سرعت : 49.2km/h
میانگین سرعت : 13.8km/h
خوب طبق برنامه ریزی با دوستان قرار شد برنامه شروع از بوستان جوانمردان به پیست برج میلاد باشه...
صبح من با 15-20 دقیقه تاخیر بخاطر پیدا کردن کتونی که آخر سر هم پیدا نشد....دیر رسیدم به کاوه و شروع کردیم به حرکت...هوا یه کمی سرد بود...اما نه مثل جمعه...
خلاصه خودمو رسوندم به کاوه و قرار بود ساناز خانوم هم تو بوستان جوانمردان صبر کنه تا ما بهش برسیم...با کاوه تماس گرفته بودن و گفته بودن من بوستان جوانمردان منتظرتونم...
هنوز بدنم گرم نشده بخاطر بدقولی شیب سختی رو تند تند رکاب زدم که نفسمو برید....اما رسیدم به کاوه گفتم حرکت کنیم که برسیم....
نمیدونم دقیق فکر میکنم 1-2 نفر از آقایون هم قرار بود بیان که مثل همیشه دوستان لطف داشتن و نه خبری از کنسلی دادن و نه خبری از اومدن....ما هم لنگ در هوا....

کیلومتر رو هم صفر نکردم...یعنی هر کاری کردم نشد...بیخیال شدم....از خونه نگاه کرده بودم تقریبا 28.8 بود
رسیدیم به بوستان جوانمردان....بلهههههههه




پیست رو رفتیم و قرار بود از در سمت حکیم ساناز خانوم به ما ملحق بشه....

چندتا اسب داشتن تو چمنا چرااا میکردن


دیدم فرار کردن پیش دوستاشون


با تماس کاوه با ساناز خانوم متوجه شدیم ساناز خانوم اونطرف پیست رفته و قرار گذاشتیم جلوی سینما سه بعدی (فرا سینما)


دیدم....اِههههههه چندتا زرافه دارن تو چمنا چریدن میکنن



هر چی گفتم کاوه ، کاوه زرافه....اما کاوه جواب نداد...اونقدر صداش زدم دیدم یه کاوه دیگه جواب داد بهم


این دربی که از سمت حکیم میاد....اون طاوس هم خواب بود....ما هم بیدارش نکردیم...

ماشالله به بچه های این مرز و بوم...صبح روز تعطیل برای ورزش اومده بودن....

البته درس خون ها هم همیشه هستن دیگه



ساناز خانوم رسید و کمی صحبت و احوالپرسی که زیاد هم صمیمی نبود...بالاخره دیدار اول همیشه اینطوری میشه....حرکت کردیم به سمت همت....


آقا ناصر کجایی که کل کل کنیم با هم....مرد مومن کل میندازم باهات



افتادیم تو همت....




و اینم تبلیغ اضافه کردن جمیعت که خیلی بحث داره که نمیشه اینجا گفت.....آقا صابر کجایی که این عکسو تفسیر کنی با هم لذت ببریم....فیض بوقمونم تعطیله نمیشه رفت که اونجا یه حرکاتایی بزنیم....چون دوچرخه داشت گفتم بگیرم....

کیلومتر چی میگفت؟؟؟ تا اینجا 12 کیلومتر اومده بودیم

گفتیم همش عکسا از پشت شد یه عکس هم بریم از جلو بگیریم....

کاوه هم از ما عکس گرفت...



هوا اونقدر کثیف بود دوربین نمیتونست رو برج میلاد فوکوس کنه....
کلی جلوتر....

رسیدیم به بوستان پردیسان....خواستیم ببینیم شاید زیر گذری ، راهی ، میانبری ، shortcut چیزی داشته باشه واسه پیست برج میلاد

نه نبود....اما یه ماشین کنترلی دیدیم...یه RC کار خسته....

خدا هیچ بنی بشر و حتی هیچ موجودی رو جوگیر نکنه.....الهی امین....

بعد این صحنه یه گاز عمیق داد به ماشین رفت 50 متر جلو و چپ کرد و یه تکیه اش شکست....خدایا به این جوگیران عنایتی ویژه و Super Saloon فرما....
وقتی دیدیم راهی نیست به پیست برج رفتیم از اتوبان و مسیر اختصاصی برج میلاد....

که رفتیم اونجا....یه خوش آمدید ، اهلا و سهلا ، Welcome اونجا بود....اما به ما تعارف نکردن....

فقط اندازه قمقمه ها آب دادن بهمون و نگهبان درد و دل میکرد....من جمعه و تعطیلات و عاشورا ، تاسوعا ، اربعین ندارم....زن و بچمو درست نمیبنم....ما هم با تشکر خداحافظی کردیم....
خیلی جالبه روزای تعطیل چیزای تفریحی هم تعطیله....البته ما تفریح نمیکردیم که ورزشی - تفریحی بود....حالا نمیخوام بحث رو کش بدم اما چون مناسبت مذهبی هست نباید ورزش کرد؟!!

برگشتیم و گفتم اینطوری شده بریم بوستان پردیسان دیگه....

کاوه بعد از سر بالایی داشت یه استارت میزد و ساناز خانوم هم بنده خدا تمریناتش کم بوده و کمی خسته شده بود....

رفتیم بوستان پردیسان و یه پیست کنار پیست پیاده روی داشت....که مثل اینکه برعکس بود....رفتیم جلو و من دیدم یهو 700-800 متر جلوتر افتادم....
دیگه تو پیست میدیدم آدم هست با سرعت میرفتم مردم برن کنار....تا لحظه آخر میدیدی نمیرفت کنار....میدید که داره میخوره بهش میکشید کنار....
نمیدونستن با چه کله شقی طرفن....
با کاوه کلی در مورد فرهنگ اینکه آقا اینجا پیست دوچرخه اس صحبت کردیم....اما گفتم راهی جز راه زور نداره....همون که با سرعت بری روشون....
ماشالله مردم ما عادت دارن.....به اینکه بزور کاری رو ازشون بخوای....
خلاصه عکس اجتماعی شد....

این از این یکی هم بهتر.....

ظاهر گول زنکی داره این یه قسمت 100 متر میری جلو مردم فقط تو پیست دوچرخه ان....

بچه ها دیگه بعد سربالایی خسته شده بودن و یه جا وایستاده بودن ، گفتم بیاین بالا صندلی داره...منظورم همون نیمکت بود

پرسون پرسون هیچ بوفه ، دکه ، سوپر مارکت و از این قبیل پیدا نشد که نشد....کاوه هم گرسنه بود اساسی...منم بدم نمیومد یه دلی از عذا دربیارم ....

البته همیشه اینطوریم.....

اومدن بالا و برای ریکاوری و سرویس بهداشتی و عکاسی....

خلاصه صفایی که دوربین کامپکت داره....1000 تا لنز و دوربین حرفه ای ندارن...


عکاسی شروع شد....برای مسابقه هم چون نه گل و گیاه قشنگی پیدا کردم فعلا عکسی نگرفتم...



کاوه اما برای مسابقه یه سوژه پیدا کرد....

اینم فلبداهه گرفتم....
خلاصه من نشون دادم که درسته فوجی رو نمیپسندم اما حاضرم وسط کادر دوربینم باشه



رسیدیم بخش حیات وحش که حیوانات بدبخت رو انداختن تو قفس...دیگه خدایی عقاب تو قفس میشه مثل مارمولک تو بطری....اون عقاب پایینی بی تاب بود....هی میرفت اینور و اونور....

جالبی اینجا بود کنارشون قفس خرگوشها بود.....فکر کنم این حیوونارو میخوان سکته ای کنن یا هم زیست....


و اینم یه قفس عقاب دیگه که اونم کنار قفس خرگوش ها بود....دوتا قفس عقبا وسطشون قفس خرگوش....



قفس اردک ها ، غاز و قو و ....


این آبنمایی که آب نداشت....
و عمو جغد شاخ دار....

جوجه شاهین که بدبخت براش گوشت چرخ کرده انداخته بودن....اصلا یه حس عجیبی تو نگاهش بود....

پیست رو ادامه دادیم....

و از طرف دیگه پیست رفتیم به سمت خروجی پارک از طرف همت....
افتادیم تو همت غرب

و دیدم وسط اتوبان این اسب ها چیکار میکنن...

دیدم بلهههه دارن فرفره بازی میکنن



سر خروجی ستاری با ساناز خانوم خداحافظی کردیم...البته ایشون خیلی بیشتر از توانشون رکاب زدن...واقعا خسته نباشید میگم بهشون....
و عذر خواهی میکنم اگه یکم برخوردهامون صمیمی نبود بالاخره بیشتر با آقایون دوچرخه سواری کردیم و دیدار اول بود....
انشالله تو این تمرین ایشون از ما دلخوری نداشته باشن و اگه بوده مارو ببخشن....و تمرین های بعدی هم اگه دوست داشتن با ما بیان....
با کاوه ادامه دادیم یه جا کاوه رفت لاین دیگه که خیلی ضرر کرد....همش خروجی و شلوغی بود....اما من با رد کردن یه خروجی....
کاوه تو این عکس تو فکر اینه که چطوری رد شدم اونور و علی رو خفه کنم



کاوه دید من دارم عکس میگیرم و از نیتش با خبرم ، خندید....



دیگه داشتیم به محل نزدیک میشدیم....

عکسایی که کاوه از من گرفت....



رسیدیم به نزدیک خونه کاوه و خداحافظی با کاوه و برنامه ریزی برای جمعه که قرار شد تو سایت هماهنگ بشیم...

و رسیدم خونه و عکسی از کیلومتر شمار....

خلاصه این تمرین هم تموم و شد و ما یاد گرفتیم از جایی نریم که بوفه نباشه....

مدت زمان تمرین : 4:12:00 تقریبی
مدت زمان رکاب زدن : 2:56:04
مسافت طی شده : 42.3km
بیشترین سرعت : 49.2km/h
میانگین سرعت : 13.8km/h
+ نوشته شده در سه شنبه سوم دی ۱۳۹۲ ساعت 11:34 توسط علی فاتحی
|