شب قبل هم دیر رسیدیم و هم باد خیلی از ما انرژی گرفت و هم تاریکی شب
برا همین خیلی خسته بودیم .... خدا خیر بده امید و امین برامون یه جای خواب توپ ردیف کردن هم گرم بود و هم نرم خیلی حال داد و دوش آب گرمش هم که عالی بود و خواب اون شب خیلی بهم چسبید و خیلی راحت خوابیدم
صبح دیرتر بیدار شدیم چون می دونستیم تا اصفهان راهی نیست و از قبل با مازیار هم برای محل اسکان تربیت بدنی هماهنگ کرده بودم ... صبح هنوز خواب بیدار بودیم که آقا امین با نون تازه و یک ظرف بزرگ پر از یه جور آش مخصوص شهر تیران آمد پیشمون
اووووووووووووووف عجب چیزی بود ... یعنی الان که دارم سفر نامه می نویسم دلم از اون می خواد .. واقعا صبحانه خوبی بود و شد جز یکی از خاطرات ماندگار ( دست امین آقا درد نکنه )
بعد از صبحانه کمی با امین گپ زدیم و کلی از صحبت کردن با امین لذت بردیم ... یواش یواش مشغول جمع کردن وسایل شدیم و بعد از بستن بار ها و گرفتن چند عکس یادگاری با امین خداحافظی کردیم و به سمت اصفهان حرکت کردیم
همه مسیر به گپ زدن و شعر خوندن و شوخی کردن گذشت ... جاده شانه پهنی داشت و امن بود و اصلا نفهمیدیم چه جوری رسیدیم به نجف آباد
برای عبور از نجف آباد به جای کمربندی از وسط شهر عبور کردیم البته کمی ترافیک داشت ولی دیدن شهر نجف آباد خالی از لطف نبود
بعد از نجف آباد تا اصفهان کلی از باغ های میوه که توی این فصل غرق شکوفه هستن دور و اطراف ما بود و چند جایی هم در مسیر ایستادیم برای ثبت خاطرات و عکاسی از این مناظر زیبا
یواش یواش به اصفهان رسیدیم و از خیابان آتشگاه وارد اصفهان شدیم ... توی مسیر به منارجنبان رسیدیم و علی آقا که حسابی حوس بستنی کرده بود و 2 روز بود داشت می گفت بستنی می خواد بردیم یه بستنی توپ دادیم بهش . انصافا خوش مزه بود و جای همه خالی
با آدرسی که مازیار به من داده بود به طرف مازیار حرکت کردیم و به ملک شهر اصفهان رسدیم ... من که تا حالا مازیار از نزدیک ندیده بودم و خیلی مشتاق بودم مازیار ببینم با مازیار تماس گرفتم و قرار شد همون مکان منتظر مازیار بشیم تا به ما برسه
تو همین مدت با بچه ها سر ادامه مسیر و ... هم صحبت هایی کردیم مازیار هم که به ما رسید با سلام و احوال پرسی و خوش آمد گویی ما را دعوت کرد به منزل خودشون .. اول که فکر می کردیم مازیار برای ما با تربیت بدنی هماهنگ کرده ولی مازیار ما را شرمنده کرد و مارا مهمون کرد منزل خودشون
به طرف منزل مازیار که خیلی هم دور نبو حرکت کردیم .... پس از چند دقیقه رسیدیم
بعد از باز کردن بار ها و انتقال بار ها به منزل مازیار یهو سیل شیرینی های اصفهانی و میوه و ... به سمت ما سرازیر شد اصلا نمی دونستم برم سراغ کدوم یعنی مازیار قصد داشت منفجرمون کنه
تازه این پیش از ناهار بود ... ( خدا به داد ناهار برسه )
بعد از کمی صحبت کردن هر کس یه گوشه ای مشغول یه کاری بود سرو داشت عکس هایی که گرفته بود نگاه می کرد علی هم داشت خاطرات می نوشت من هم دراز کشیده بودم
نوبت ناهار رسید ... دیدم نخیر اصلا مازیار سنگ تموم گذاشته بود
بعد از ناهار یه استراحت کردیم و بعد از چک کردن بایک بیست و جواب دادن به پیام های بچه های سایت که همه از سفرمون می پرسیدن برای کار شخصی از بچه ها جدا شدم به داخل شهر رفتم
قرار بود سرو از اصفهان به شیراز بره و برای آخر شب بلیط داشت پس در نبود من بچه ها به اتفاق مازیار رفته بودن اصفهان گردی ... البته من هم یه جور دیگه رفتم اصفهان گردی
نزدیک های 10 شب بود که به منزل مازیار رسیدم علی تو منزل پای بایک بیست بود و مازیار هم رفته بود سرو برسونه ترمینال و کمی بعد هم مازیار به جمع ما اضافه شد که البته مازیار به زحمت افتاد که جا داره ازش تشکر ویژه کنم
آخر شب هم وسایل با علی مرتب کردیم گرفتیم خوابیدیم
بقیه سفر نامه در قسمت دوم


بعد از صبحانه - صحبت با امین برادر آقا امید - سوئیت دانشگاه آزاد تیران گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول

عکس یادگاری با امین جلوی دانشگاه آزاد تیران
گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول

باغ های زیبای اطراف جاده نجف آباد - اصفهان

گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول

بستنی فروشی منارجنبان

گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول

منزل مازیار - مشغول باز کردن بار ها بودیم
گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول

علی آقا هیچ وقت بایک بیستش قضا نمی شد
گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول

عکس های اصفهان گردی بچه ها

گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول

گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول

گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول

یادم میاد شب که برگشتم منزل مازیار توی گزارش نیمه آنلاین نوشتم زنده رود زنده بمان
واقعا دلم گرفت از خشک بودن رود خانه
گزارش سفر نورزی - اراک، اصفهان ،یزد، شیراز  بخش اول

اون قدیم ها که رودخونه آب داشت شب ها زیر پل صفایی داشت حیف که دیگه خبری از اون روزا و شب ها نیست